تشکچه ای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ می گذارند، در موسیقی آوازه خوانی که به متابعت آوازه خوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند، در موسیقی آوازخوان
تشکچه ای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ می گذارند، در موسیقی آوازه خوانی که به متابعت آوازه خوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند، در موسیقی آوازخوان
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گُراز، بَنکَن، بَنگَن، فَه، کَتَر
رخت کشنده. که رخت و اثاث بکشد. که اسباب و لباس بکشد. حامل رخت، ستور بارکش. (ناظم الاطباء). نقلیه. (یادداشت مؤلف) : در این نزدیکی چشمه ای است و گازری هر روز به جامه شستن آید و خری رخت کش اوست هر روز در آن مرغزار می چرد. (کلیله و دمنه) ، مسافر. (ناظم الاطباء). کنایه از مسافر. (آنندراج) : براهی که خواهم شدن رخت کش ره آورد من بس بود راه خوش. نظامی. تا بهر جا که رخت کش باشند خلق را خوش کنند و خوش باشند. نظامی
رخت کشنده. که رخت و اثاث بکشد. که اسباب و لباس بکشد. حامل رخت، ستور بارکش. (ناظم الاطباء). نقلیه. (یادداشت مؤلف) : در این نزدیکی چشمه ای است و گازری هر روز به جامه شستن آید و خری رخت کش اوست هر روز در آن مرغزار می چرد. (کلیله و دمنه) ، مسافر. (ناظم الاطباء). کنایه از مسافر. (آنندراج) : براهی که خواهم شدن رخت کش ره آورد من بس بود راه خوش. نظامی. تا بهر جا که رخت کش باشند خلق را خوش کنند و خوش باشند. نظامی
می کشنده. می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست. باده نوش. می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف). شرابخوار. (آنندراج) : عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب مطربان رود وسرود و می کشان خواب و خمار. فرخی. بلورین پیاله ز می لاله شد کف می کش از لاله پرژاله شد. اسدی (گرشاسب نامه)
می کشنده. می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست. باده نوش. می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف). شرابخوار. (آنندراج) : عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب مطربان رود وسرود و می کشان خواب و خمار. فرخی. بلورین پیاله ز می لاله شد کف می کش از لاله پرژاله شد. اسدی (گرشاسب نامه)
برندۀ محمل. کشندۀ محمل. آنکه محمل را حمل کند و بکشد و بار کند: به اندازه بردار از این راه گنج نه چندان که محمل کش آید به رنج. نظامی. قلاووز برداشت آهنگ پیش شد از پای محمل کشان راه ریش. نظامی. به حرفی که در دفتر مردمی است به نقشی که محمل کش آدمی است. نظامی
برندۀ محمل. کشندۀ محمل. آنکه محمل را حمل کند و بکشد و بار کند: به اندازه بردار از این راه گنج نه چندان که محمل کش آید به رنج. نظامی. قلاووز برداشت آهنگ پیش شد از پای محمل کشان راه ریش. نظامی. به حرفی که در دفتر مردمی است به نقشی که محمل کش آدمی است. نظامی
میل کشنده. کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد: میل کش چشم خیالات شو کندنه پای خرابات شو. نظامی. و رجوع به میل کشیدن شود
میل کشنده. کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد: میل کش چشم خیالات شو کندنِه ِ پای خرابات شو. نظامی. و رجوع به میل کشیدن شود
دشنامی است. (یادداشت مؤلف) : ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیز در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر. سوزنی. ، آنان که ریش مردم را می کشند: کوسۀ کم ریش دلی داشت تنگ ریش کشان دید یکی را به جنگ گفت رخم گرچه زجاجی وش است ایمنی از ریش کشان هم خوش است. ؟ (از یادداشت مؤلف)
دشنامی است. (یادداشت مؤلف) : ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیز در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر. سوزنی. ، آنان که ریش مردم را می کشند: کوسۀ کم ریش دلی داشت تنگ ریش کشان دید یکی را به جنگ گفت رخم گرچه زجاجی وش است ایمنی از ریش کشان هم خوش است. ؟ (از یادداشت مؤلف)
زحمت کش. (ناظم الاطباء). آنکه متحمل مشقت و محنت باشد. رنجبر: که زیبد بر آن هر دو تن مهتری همان رنج کش باشد و لشکری. فردوسی. ، ستمکش، تنگدست. (ناظم الاطباء)
زحمت کش. (ناظم الاطباء). آنکه متحمل مشقت و محنت باشد. رنجبر: که زیبد بر آن هر دو تن مهتری همان رنج کش باشد و لشکری. فردوسی. ، ستمکش، تنگدست. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده. دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبات و چای میباشد. شغل اهالی زراعت است و این محل دارای دبستان و کارخانه برنج کوبی و چند باب دکان میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده. دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبات و چای میباشد. شغل اهالی زراعت است و این محل دارای دبستان و کارخانه برنج کوبی و چند باب دکان میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نویسنده و محرر. (آنندراج). نشان کننده حروف و علامات و رسم کننده خطوط. (ناظم الاطباء) : بسوی کاتب اعمال بانگ برزد و گفت که ای رقم کش کردار خوب و زشت عباد. عرفی شیرازی (از آنندراج). رجوع به ترکیب رقم طراز و رقم کار ذیل رقم شود، محوکننده و حک کننده. (ناظم الاطباء)
نویسنده و محرر. (آنندراج). نشان کننده حروف و علامات و رسم کننده خطوط. (ناظم الاطباء) : بسوی کاتب اعمال بانگ برزد و گفت که ای رقم کش کردار خوب و زشت عباد. عرفی شیرازی (از آنندراج). رجوع به ترکیب رقم طراز و رقم کار ذیل رقم شود، محوکننده و حک کننده. (ناظم الاطباء)